افراد سیگاری بخوانند
پزشکان در یک مطالعه جدید هشدار دادند که استعمال دخانیات و مصرف الکل باعث تحلیل رفتن و پیری زودرس مغز میشود.
افراد سیگاری بخوانند
پزشکان در یک مطالعه جدید هشدار دادند که استعمال دخانیات و مصرف الکل باعث تحلیل رفتن و پیری زودرس مغز میشود.
زن پاشو محکمتر روی گاز فشار داد ، باید خودشو سریع میرسوند…… نه!!!
صدای برخورد ماشین با سپر گلگیر روبرویی….
ماشین کاملا نو بود و چند روز بیشتر نبود که اونو تحویل گرفته بودند.
چطوری باید جریان تصادف و به شوهرش توضیح میداد…. خدایا!!!
باید مدارکش رو حاضر میکرد.
در حالی که از یه پاکت قهوه ای رنگ بزرگ مدارکش رو بیرون میکشید
تکه کاغذی از توی اون زمین افتاد که روی اون با خطی کلفت و شتاب زده نوشته شده بود:
بقیه در ادامه مطلب…
عزیزم در صورت تصادف یادت باشه، که من تو رو دوست دارم نه ماشین رو!
زن اروم گرفت و با لبخندی از ماشین پیاده شد.
وقتی پیرهنمون با اتو میسوزه ، قشنگترین ظرف کریستالمون میشکنه، دیوارهای خونه خط خطی میشه
یادتون باشه هیچکدوم ارزش شکستن دلی رو نداره!
بیش از بیست ماه از آغاز جنگ تحمیلی استکبار علیه جمهوری نوپای اسلامی ایران میگذشت و شهر «خرمشهر» همچنان در چنگ نیروهای ارتش عراق قرار داشت. عملیات «فتح المبین» در منطقه غرب دزفول و شوش به پایان رسیده و نتایج شگفتانگیز آن روح تازهای در کالبد رزمندگان اسلام دمیده بود.
شش سال اول زندگی:
- گریه نکن
- شیطونی نکن
- دست تو دماغت نکن
- تو شلوارت پی پی نکن
- مامانت رو اذیت نکن
- روی دیوار نقاشی نکن
- انگشتت رو تو پریز برق نکن
- شب ها تو جات جیش نکن
- با اون پسر بی تربیته بازی نکن
- اسباب بازی ها رو تو دهنت نکن…
یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان
روانی ؛ اول مردی رو میبینه که یه گوشه ای نشسته و هر چند دقیقه آروم سرشو
به دیوار میزنه و زیر لب میگه : لیلا … لیلا … لیلا …
مرد میپرسه : این آدم چشه ؟
نرفته قولم از یادم هنوزم ساده و صافم
متن ترانه هنوز جات خالیه از وحید خراطها
نرفته قولم از یادم هنوزم ساده و صافم
دارم اندازه قلبت با اشکام عشق می بافم
.
تا روزی که تو برگردی به این در خیره می مونم
اگر چه دوری از دستم تو دوستم داری می دونم
.
هنوز خالیه جات اینجا هنوز هم من وفا دارم
هنوز هم توی این خونه من از هرچی دو تا دارم…
.
یه وقتایی دو تا بشقاب می چینم تو می گی سیرم
یه وقتایی بدون تو باهات مهمونی می گیرم
ترفند محبت
روزی روزگاری درسرزمینی دهقانی و شکارچی باهم همسایه بودند.
شکارچی سگی داشت که هر بار از خانه شکارچی فرار میکرد و به مزرعه و آغل دهقان میرفت و خسارتهای زیادی به بار می آورد.
هر مرتبه دهقان به منزل شکارچی میرفت و شکایت از خسارت هائی که سگ او به وی وارد آورده میکرد.
هر بار نیز شکارچی با عذر خواهی قول میداد که جلوی سگش را بگیرد و نگذارد دیگر به مزرعه وی برود.
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر زیباروی کشاورزی بود؛ نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیرد. کشاورز براندازش کرد و گفت: «پسر جان، برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر رو یک به یک آزاد می کنم، اگر تونستی دم هر کدام از این سه گاو را بگیری، می توانی با دخترم ازدواج کنی.»
تعداد صفحات : 3
مدل های جدید . ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی . تمام مطالب موجود در سایت مجاز بوده . راه ارتباطي:pavcity@gmail.com